یادی از مرحوم آیت الله حاج علی آقای صافی گلپایگانی
آیت الله شیخ یحیی عابدی:
حاج آقا لطف الله دست ایشان را می بوسید
اشاره: آنچه در ذیل می آید بیان خاطراتی است از آیت الله شیخ یحیی عابدی پیرامون شخصیت علمی و اخلاقی مرحوم حضرت آیت الله حاج علی صافی گلپایگانی که به تازگی به جوار حق پیوسته است.
شیخ یحیی عابدی که از شاگردان درس خارج حضرت آیت الله العظمی برو.جردی(رض) بوده است سالهاست به دستور امام خمینی(ره) امام جماعت مسجدالدوله تهران در خیابان امام خمینی را به عهده دارد. این عالم 79 ساله که 40 سال پیش به مقام اجتهاد نائل شده است سالهاست در حوزه های تهران به تدریس فقه و اصول و تفسیر و اخلاق و ... مشغول است.
حاج آقا علی صافی و برادرش حاج آقا لطف الله از شاگردان برجسته آقای بروجردی بودند. ایشان هر دو از مجتهدین عالی مقام قم بودند و نظیر اینها آن زمان در قم نبود. ایشان از زمانهای سابق ملازم آقای بروجردی بودند و نزد آقا محترم بودند.
چون گوشهای آقای بروجردی سنگین بود اینها جلو می نشستند و تقریبا هیچ روزی نبود این دو برادر در درس اشکال نکنند. حرف می زدند و گاهی درس را نگه می داشتند و أقا دوباره فردا درس را تکرار می کردند. به یاد دارم یک مرتبه سه روز درس معطل شد و حکمتش این بود که آقا بروجردی مطلبی از حاج آقا رضای همدانی مطرح کردند و خواستند ان را رد کنند این دو تا برادر قبول نمی کردند مباحثه ای شد بین اینها و آقا و بالاخره مرحوم بروجردی حرف خود را به کرسی نشاند و حاج آقا رضا را رد کرد. بعد از سه روز آقا تشریف آوردند عین جملات را به یاد دارم و فرمودند مبادا این حرفهای من شما را لجام گسیخته کند. اینکه می بینید من معطل شدم و سه روز درباره مطلبی که بزرگی فرموده است توقف می کنم نشانه عظمت علمی ایشان است و بنده تجلیل میکنم از این بزرگوار و الا من هر کتابی را مطالعه نمی کنم تا قبول یا رد کنم.
حاج آقا علی پدری داشتند که من ایشان را دیدم و ایشان مورد علاقه آقای بروجردی بود. آقایان صافی خانه شان در کوچه آقای بروجردی که موسوم به کوچه عشقعلی بود قرار داشت. آقای بروجردی هر از چند گاهی به دیدن پدر ایشان می امد آقای بروجردی کمتر دیدن کسی می رفتند معمولا اشخاص به دیدن ایشان می آمدند ولی این شخصیت بزرگوار را آقا می رفت دیدنشان و خیلی برایشان احترام قائل بودند. البته پدر آقایان صافی آن زمان حدود 100 سال داشت ولی سرزنده بودو بنده هم به مناسبتی خانه ایشان می رفتم چون با آقای افتخاری گلپایگانی هم مباحثه بودم با طلبه های گلپایگان مانوس بودم.
بعد از وفات آقای بروجردی کم کم آیت الله آسید محمد رضا گلپایگانی به مقام مرجعیت رسید. آقا لطف الله که داماد ایشان بود و حاج آقا علی هم بسیار برای ایشان احترام قائل بود.
روزی آسید مهدی حکیم پسر آیت الله حکیم پس از جریان سیاسی که در عراق رخ داده بود به تهران و منزل ما آمد و گفت میخواهم آقایان مرحوم علامه طباطبایی، مرعشی نجفی، شریعتمداری و گلپایگانی را ملاقات کنم. لذا با هم به قم رفتیم.
ابتدا به منزل علامه رفتیم . آمیز جعفر سبحانی هم آنجا بود. بعد رفتیم منزل آقای شریعتمداری و از آنجا هم رفتیم منزل آقای گلپا یگانی. بیرون منزل ما نشناختند کمی معطل شدیم تا اینکه من نامه ای به آقا نوشتم که پسر آقای حکیم قصد ملاقات دارند لذا اجازه ورود دادند. داخل که شدیم دیدم آقای گاپایگانی و حاج آقا لطف الله و حاج آقا علی نشسته اند یک ساعتی انجا بودیم و بعد مرخص شدیم.
بعدها مجددا در جریان انجمنهای ایالتی و ولایت در سال 42 که جرقه انقلاب از انجا زده شد. مرحوم حکیم به همه روحانیون متشخص ایران نامه ای با یک مضموم تلگراف کرد و همه را دعوت کرده بود به نجف تا کلمه اخیره خودمان را راجع به شاه بیان کنیم به این معنا که شاه را تکفیر کنند. البته تلگراف امام خمینی را به ایشان ندادند. آقای حکیم نامه ای به امام هم نوشتند و این تلگرافها را به من دادند تا به عرض آقایان برسانم. نزد آقایان خمینی، شریعتمداری، و نجفی رفتم. منزل امام که رفتم آقای آذری قمی کنار ایشان بود نامه به ایشان دادم که به عرض آقا برساند. امام نامه را مطالعه کرد و بهمن برگرداند و از من خواست فردا برای گرفتنجواب نامه بروم . بعد رفتم منزل آقای گلپایگانی باز هم همان سه نفر بودند. آقا لطف الله و حاج علی آقا و مرحوم گلپایگانی.
بعد انقلاب حاج علی آقا را دو سه بار کوتاه دیدم ایشان به گلپایگان رفته بود و البته با هم مکاتبه داشتیم.
ایشان با آنکه شان مرجعیت داشت منتهی در عوالم دیگری بود و دنبال این کارها نبود لذا واگذار کرد به برادرشان و خودش به گلپایگان رفت. حاج آقا لطف الله به ایشان احترام پدری می گذاشت و دستش را می بوسید.
حاج علی آقا مفتون ولایت مطلقه حضرت ولی عصر بود و کتابهایی هم در این زمینه تالیف کرده بود. هم چنین بخشهایی از دروس آقای بروجردی را نوشته بود.
ماهنامه هیات، ش.62و63، ص.58
کلمات کلیدی : مصاحبه
» نظر